بیانیه مهم دکتر قاسم شعله سعدی پیرامون اوضاع فاجعهبار کشور در آستانه نوروز
By Ghasem Sholesadi • March 18, 2021
چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد
مگو ساقی که بر من می حرام است مگو فتوای آیات عظام است
که در اندیشه جمشیدی ما تمام اعتبار جم به جام است
ملت بزرگ، فرهنگساز، تمدنآفرین و غارت شدهِ ایران
در آستانه نوروز باستانی میخواستم به روش معمول فرا رسیدن بهار را به شما شادباش و تهنیت گویم اما
در وضعیت فاجعهبار کنونی جای تبریک نیست.
زیرا عید ما روزی بُود کز ظلم آثاری نباشد.
آشفتگی کشور و وضعیت فاجعهبار کنونی نیاز به بیان ندارد.
نیک میدانید که کشور عزیزمان در آستانه فروپاشی میباشد و چنین شرایطی ما را در معرض یک انتخاب
تاریخی قرار داده است.
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
هم میهنان گرامی
برای نجات کشور و رهایی ملت از حکومت جور و جهل باید از خویش بپرسیم که:
که بودیم؟
چه شدیم؟
چه باید کرد؟
《 که بودیم 》
ما ملتی بودیم که امپراتوری بزرگ و مقتدری ساختیم که از مدیترانه تا اقیانوس هند و از دریای سیاه تا
دریای سرخ را در بر میگرفت و
فرمانروای انسان دوست ما کوروش بزرگ
اولین مبدع حقوق بشر در تاریخ بود.
ما سهمی بزرگ در آفرینش فرهنگ و تمدن جهان داشتهایم و با سه اصل انسانی:
پندار نیک
گفتار نیک
کردار نیک
فرهنگ ملل جهان را تحت تاثیر قرار دادیم.
مهربانی، همزیستی مسالمتآمیز، جوانمردی، غیرت، احترام به حقوق زنان تا آنجا که در برهههایی آنها را
در جایگاه پادشاهان مینشاندیم، کمک نه تنها به خودیها بلکه به دیگران، تا آنجا که حتی قوم یهود که زیر
سلطه بابِل بود را نجات و به آنها پناه دادیم.
ما مردمی بودیم که برای یکدیگر میمردیم.
شجاعت از ویژگیهای بیچون و چرای ما بود.
راستی و درستی از ارزشهای انکارناپذیر ما بود.
اتحاد و همبستگی و اعتماد به یکدیگر جزء لاینفک زندگی ملت ما بود.
صلح و دوستی و خشونت پرهیزی نیز از خصال فرهنگی ما بود.
مسئولیت اجتماعی همراه با غیرت ملی ما میدرخشید.
در کشور ما مطلقاً سابقهای از بردهداری و استثمار انسان وجود نداشت.
جنگهای ما یا از نوع آزادیبخش و یا دفاعی بود.
و به مردم مناطق فتح شده کوچکترین تعدی روا نداشتهایم.
رحم و مروت و مدارا نه تنها جزء عناصر ذاتی ما که جزء ادبیات ما نیز بود که:
《آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت با دشمنان مدارا》
همبستگی ملی ما کشور و ملت بزرگمان را در طول حوادث روزگار و طوفانهای مهلک تاریخ مصون نگه
داشته است.
در فرهنگ ما انسان صرفنظر از نژاد، ملیت، زبان، مذهب و سایر تمایزات مورد احترام بود تا آنجا که ۸۰۰
سال پیش سعدی بزرگ چنین سرود:
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
ما بزرگانی همچون رودکی، فردوسی، آریوبرزن، ابنسینا، خواجه نظامالملک، خواجه نصیرالدین طوسی،
خواجه رشیدالدین، بابک خرمدین، کاوه، آرش، یعقوب لیث صفاری، سهروردی، سعدی، حافظ، خیام،
مولوی، ملاصدرا و غیره داشتیم و در تاریخ معاصر قائممقامها، امیرکبیرها، باقرخانها، ستارخانها،
حیدرخان عمواوغلیها و رئیسعلی دلواریها، دکتر مصدقها داشتیم.
پس چرا با وجود این بزرگان، سرنوشت ما چنین فاجعهبار است؟
《 چه شدیم؟》
ما که ملتی صلح دوست و خشونت پرهیز بودیم. به دفعات مورد تهاجم بیگانگان قرار گرفتیم.
گاهی از غرب به ما حمله کردند و نماد تمدن ما تختجمشید را به آتش کشیدند.
گاهی از جنوب، یعنی شبه جزیره عربستان به ما تهاجم کردند.
زمانی از خاور دور به وسیله مغولها مورد تهاجم قرار گرفتیم.
زمانی توسط عثمانیها
گاهی توسط سزارها و حتی بلشویکها
و زمانی توسط انگلیسیها
و حتی از شرق کشور که منجر به سقوط صفویه گردید.
در همه این تهاجمات، مهاجمین آمدند غارت کردند، کشتند و رفتند.
ولی تازیها آمدند و غارت کردند و کشتند ولی نهتنها نرفتند بلکه خیمه زبان و کیش خود را در سرزمین ما
زدند.
حدود نهصد سال ما را زیر سلطه گرفتند. و ما از داشتن یک حکومت مستقل مرکزی محروم ماندیم.
چرا ملت ما ۹۰۰ سال زیر سلطه تازیان ماند و خود را رها نکرد
چرا خلیفه پس از ۶۰۰ سال کشته شد آن هم نه توسط ما، بلکه توسط حاکم مغول؟
ما ملتی شکست خورده بودیم و مجبور به تبعیت از فاتحان تازی شدیم.
هم زبان ما را ممنوع کردند
هم دین ما را و زبان و کیش خودشان را در ایران مستقر نمودند.
و ما از آن زمان
《 دو شخصیتی شدیم 》
زیرا وانمود میکردیم که پیرو کیش آنها هستیم ولی در واقع به کمک هوشی! که مدعی داشتنش بودیم
دست به یک مبارزه نرم زدیم و از دل کیشی که آورده بودند مذهب دیگری کشف کردیم که بهصورت
پادزهری در تقابل با کیش وارداتی عمل میکرد و با قیام فرهنگی و ادبی فردوسی بزرگ، زبان پارسی و
هویت ملی ما احیا شد.
البته که هزینههای بسیار سنگینی برای این مبارزه نرم متحمل شدیم. یعنی علاوه بر مجازاتهای مستمر و
بدتر از آن دوگانگی شخصیت، زیانهای بسیاری نیز به بار آورد.
چه دلیلی وجود داشت که ۹۰۰ سال فاجعهبار را تحمل کنیم؟
آیا نمیشد زودتر از اسارت، رهایی یافت؟
آیا رهبرانی نبودند که مسئولیت گذار و رهایی را به عهده گیرند؟
آیا بیاعتمادی نسبت به رهبران 《البته اگر وجود داشتند》، علت این تاخیر فاجعهبار ۹۰۰ ساله نبود؟
کما اینکه هنوز گرفتار این درد بیاعتمادی و بدبینی نسبت به هم هستیم.
حتی بیاعتمادی نسبت به مبارزینمان.
این دوگانگی شخصیت منجر به پیدایش دوگانگی هویت ما نیز شد و ما را از اصل و ریشه خود و هویت ملی
خویش دور کرد و البته سرنوشت ملتی که از هویت ملی خود دور شود معلوم است که چیست.
در این دوگانگی شخصیت و هویت، گاهی چنان به سمت هویت وارداتی پیش رفتیم که صاحب منصب،
مرجع، رکن مطمئن، صاحبنظر، صاحب فتوا، نظریهپرداز و حتی موسس همان کیش وارداتی شدیم.
ما در اثر دور شدن از هویت ملی مبتلا به دهها درد شدیم.
درد بیدرمان بیاعتمادی یکی از آنهاست.
عدم همبستگی ملی یکی دیگر از آنهاست.
بی تفاوتی نسبت به سرنوشت خود و میهن خود یکی دیگر از آنهاست.
تفرقه درد دیگر است.
و حتی انقلاب مشروطهء ما که با هدف مدرنیته، عدالتخانه، مجلس ملی، آزادی و مردمسالاری رقم خورد
توسط عناصر وابسته به هویت وارداتی مانند شیخ فضلالله نوری ناکام گردید و مردمی که در فرجام،
انقلاب مشروطه را علیرغم تلاشهای نسبی مدرنسازی کشور و توسعه اقتصادی در قامت حزب رستاخیز
و سیستم تک حزبی دیدند و در جستجوی زلال آزادی، مردمسالاری، حاکمیت ملی، قانون و استقلال بودند
به وعده خمینی که قرار بود نظامی دموکراتیکتر از نوع غربی آن را مستقر کند اعتماد نمودند ولی سر از
《سراب ولایت مطلقه فقیه》 درآورد و هویت ملی خود را هم که با تلاش بزرگمرد تاریخ ایران، فردوسی
بزرگ از حوادث تاریخ برجای مانده بود در معرض محو کامل دیدند.
همانطور که در مبارزه نرم خود ۹۰۰ سال فاجعه بار را تحمل کردیم و تازه درست زمانی که اروپا در عصر
روشنگری به رنسانس دست زد و زنجیر حاکمیت آسمانی و تسلط روحانیون را پاره کرد و حاکمیت را زمینی
و مردمی نمود و به حکمرانی مدرن بر اساس عقلانیت و منافع ملی و محاسبات دقیق سیاسی نظامی و
غیره اعتبار داد، ملت ما با پیدایش صفویه، راهی معکوس به سوی حاکمیت آسمانی و روحانیون پیمود که
از جمله نتایج آن در امتثال از فتوای حاج محمد مجاهد با روسها وارد جنگی شد، که نتیجه آن شکست
ایران و از دست دادن ۱۷ ایالت از مام میهن بود.
و شاه خرافاتی، فتحعلی شاه قاجار به کارگزاران و استانداران خود دستور میداد که باید تابع نظر روحانیون
باشند.
《در دوره دیجیتال و عصر انفجار اطلاعات و دهکده جهانی و شبکههای اجتماعی و
مجازی و ماهوارهای بیش از ۴۲ سال است که در عین درگیر بودن با زندگی خفتبار،
تلاشهایمان برای نجات به جایی نمیرسد.
متاسفیم که بگوییم به دلیل پیشرفتهای شگفتآور در ارتباطات این ۴۲ سال طولانیتر
از ۹۰۰ سالی است که ما زیر سلطه تازیان مانده بودیم》.
در این دوره است که به تمام ارزشهای ملی و فرهنگی ما چوب حراج زدند.
خمینی ما را که برای همدیگر میمردیم، به جاسوسی علیه یکدیگر واداشت، تا آنجا که در دهه ۱۳۶۰
بستگان، دوستان و حتی اعضای خانواده خود را لو داده و آنها را به مسلخ میفرستادیم.
خمینی به اعتماد مردم خیانت کرد و تخم بیاعتمادی را در ملت ما افشاند تا ملت به رهبران و مبارزین
ملی خود هم اعتماد نکنند. او هویت ملی ما را نشانه گرفت و اگر نگویم ما را بی هویت کرد، دستکم ما را
از هویت ملی خود دور نمود تا بتواند اهداف خود را محقق کند.
حکومتی که خمینی به پا کرد با هزینههای سرسامآور هر سال دو میلیون انسان را به کربلا و نجف میبرد و
برمیگرداند.
ولی مردمی که میخواهند با هزینه خود به محل آرامگاه کوروش بزرگ بروند و به پیشگاه آن یگانهء تاریخ
ادای احترام کنند را با انواع مشکلات مواجه میکند و رهبر غاصب و خائن و ضد ایرانی امروز، تخت
جمشید این نماد تمدن، هنر و فرهنگ ایران را سنگ شکسته مینامد. و زخمی بر دل ایرانیان مینشاند که
به مراتب بدتر از زخم تهاجم اسکندر میباشد.
اکنون ۴۲ سال است که هویت ملی ما لگدمال میشود و اختناق، استبداد، فقر، فحشا، فساد و غارت امان
از ملت گرفته.
اما تلاش مبارزین این ملت برای رهایی به جایی نمیرسد زیرا:
ما از هویت ملی خود دور شده ایم.
زیرا ما نسبت به یکدیگر بی اعتماد شده.ایم.
زیرا ما همبستگی ملی نداریم.
زیرا ارزشهای فرهنگی و ملی را از ما گرفتند.
ما را غارت میکنند ولی فقط تماشاگر بیعمل هستیم زیرا از هویت ملی خود دور شدهایم.
مردم به ستوه آمده از استبداد، فقر، فحشا، فساد، غارت و…
جدا جدا مبارزه میکنند اما متحد نمیشوند.
و حکومت بهترین استفاده را از این تفرقه برای تداوم حاکمیت جور و جهل میبرد.
معلمین ما جداگانه مبارزه میکنند.
کارگران ما جداگانه مبارزه مبارزه میکنند.
بازنشستگان ما جداگانه مبارزه میکنند.
دانشجویان ما جداگانه مبارزه میکنند.
زنان ما جداگانه مبارزه میکنند.
مالباختگان ما جداگانه مبارزه میکنند.
و دهها قشر دیگر، جداگانه مبارزه میکنند.
حتی این گروهها که جداگانه مبارزه میکنند شامل همه اعضا نیست. مثلاً همه کارگران با هم و همراه هم
مبارزه نمیکنند.
همه معلمان، همراه هم مبارزه نمیکنند.
همه زنان با هم مبارزه نمیکنند.
کارمان به آنجا رسیده که هر روز خبر دهها انتحار و قتل و فجایع دیگر را میشنویم اما تکان نمیخوریم.
مردی که همه سرمایه خود را در بورس سرمایه گذاری کرد، اما دود شد و به هوا رفت، همسر و دو فرزندش
را کشت و خودش را هم از پای درآورد، اما ما بیتفاوت ماندیم.
از یک خانواده در یک روز چهار پسرش خودکشی کرد و ما بیتفاوت ماندیم.
بچه ۱۱ ساله و … خودکشی کرد و ما بیتفاوت ماندیم.
دهها زندانی سیاسی زیر شکنجه شهید شدند و ما بیتفاوت ماندیم، در حالی که میدانستیم به خاطر
مبارزه برای آزادی ما زندانی شدهاند.
این همه تحقیر و اجحاف نسبت به افراد توسط مقامات را میبینیم ولی تکان نمیخوریم.
چرا؟
زیرا با محو هویت ملی، امکان همبستگی را از ما گرفتند.
زیرا نسبت به یکدیگر بدبین و بی اعتماد هستیم، حتی نسبت به مبارزانمان که زندگی خود را به خاطر
نجات ما به خطر میاندازند.
و چون بیاعتماد هستیم به فراخوانهای مبارزانمان توجه نمیکنیم.
فردوسی بزرگ
این دوگانگی خود در مورد تو چگونه حل کنیم؟
زیرا از یک سو چه خوب است که نیستی تا ببینی ایران نه کنام پلنگان و شیران که کنام کفتاران و روباهان
شده است.
زیرا روباهی بر شیران حکمرانی میکند.
ولی از سوی دیگر کاش بودی و بر سرمان فریاد میزدی که:
ای ملت تا کی بیتفاوتی و بیاعتمادی؟
تا کی دور از هویت ملی خود میمانی؟
تا کی در تفرقه و پراکندگی به زندگی ذلتبار ادامه میدهی؟
کی شما متحد میشوید؟
همبستگی شما چه شده است؟
با خون دل هویت ملی شما را از سلطه تازیان نجات دادم. چرا از آن دور شدید؟
شما که ملتی با غیرت بودید چرا نسبت به این همه فجایع بیتفاوت هستید؟
تا کی باید مدارا کنید؟
چه سرمایهای بالاتر از هویت ملی است؟
《چه باید کرد؟ 》
کشور در آستانه فروپاشی و ما در معرض یک انتخاب تاریخی هستیم.
یا این کشتی همراه با سرنشینانش، یعنی ملت، با هم غرق میشویم یا با بازگشت به هویت ملی خود به
همبستگی رسیده و خود و کشور را
نجات میدهیم
و زنجیر اسارت آخوندی را پاره میکنیم.
فقط یک اراده میخواهد. یک اراده، کار سختی نیست.
کافیست به خویشتن راستین خویش بازگردیم. کافیست ارزشهای ملی و فرهنگی خود را زنده کنیم تا
ملت و کشور را نجات دهیم.
بدون بازگشت به هویت ملی، ما متحد نمیشویم.
و به همبستگی نمیرسیم و در نتیجه حکومت جور و جهل ادامه خواهد یافت.
بنابراین با اغتنام از همزمانی بزرگداشت سه نماد ارزشمند ملی تاریخ کشورمان؛ یعنی فردوسی بزرگ این
معمار احیای هویت ملی ایران و زبان پارسی
حکیم و عارف بزرگ، سعدی شیرازی
و حکیم عمر خیام نیشابوری
در اردیبهشت ماه
این تقارن را به فال نیک گرفته
روز ۲۵ اردیبهشت
روز بزرگداشت فردوسی بزرگ و پاسداشت زبان پارسی را به عنوان
روز بازگشت به هویت ملی و همبستگی ملت ایران
اعلام مینماییم و از همه اقوام و پیروان همه مذاهب، از همه اقشار، زنان، کارگران، وکلاء دادگستری،
بازاریان، کشاورزان، دانشجویان، معلمان، ورزشکاران، کسبه، پزشکان، قضات، رانندگان، خانوادههای شهدای
گرانقدر، کارمندان ادارات و سازمانها و نهادها و وزارتخانهها، کارکنان صداوسیما، پرسنل ارگانها، بسیجیان،
پاسداران، ارتشیان، نیروی انتظامی، نیروهای اطلاعاتی، فعالان سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و نیز تمام
دیگر گروهها و اقشار میخواهیم با حضوری در شأن و شایسته ملتی بزرگ در بزرگداشت این روز به عنوان
آغاز بازگشت به هویت ملی
چنان شوری از همبستگی در سراسر کشور برپا کنند
و دختران و پسران، جوانان و پیران دست در دست هم چنان خیابانها را غرق در شادمانی نمایند که از
هیمنه بازگشت به هویت ملی و همبستگی ملی
صدای شکستن استخوانهای جمهوری اسلامی را به گوش جهانیان رسانیده و در قلب حاکمان غاصب لرزه
انداخته و پایان حاکمیت جهل و جور را آغاز کنند.
راه سوم راه نجات ایران
قاسم شعلهسعدی
۲۸ اسفندماه