در همه کشورها معلم “شان و منزلتی “بسزا دارد و از “احترام و اعتبار ملی “برخوردار است و پر واضح است که همسنگ چنین منزلت و اعتباری “مسئولیت “نیز دارد ،مسئولیتی به بزرگی “هدایت جامعه “و شاید در این راستا “مسئولیت تربیتی” آموزگار مهمتر از “ماموریت آموزشی” او باشد.
در کشور ما از بین اقشار دارای مرجعیت اجتماعی اولین هدف و سیبل حکومت معلمین بودند و اگرچه در دوران پیش از انقلاب ۵۷ معلمین ما در مقایسه با دیگر کارمندان همتراز خود از حقوق کمتری برخوردار بودند بنحوی که حتی تجمع اعتراضی معلمین در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در میدان بهارستان تهران که به شهادت دکتر “خانعلی “معلم برجسته منجر شد عمدتا بخاطر اعتراض به وضعیت بد”معیشتی ” معلمین بود اما “علو طبع “معلمین و “احترام اجتماعی “آنها تنگدستیشان را جبران میکرد.
پس از روی کار آمدن حکومت آخوندی بویژه با جلوس محمد علی رجایی بر کرسی آموزش و پرورش کشور و تعبیه معلمین “پرورشی” در مدارس فصل سیاهی در این سیستم آغاز گردید ودر دانشگاه ها وضع از اینهم بدتر شد بگونه ای که علاوه بر” انقلاب فرهنگی” ملهم از انقلاب فرهنگی “مائو “در چین و تعطیل چند ساله دانشگاه ها و تصفیه بسیاری از استادان ،دانشگاه ویژه ای بنام “مدرسه تربیت مدرس “تاسیس شد که ماموریت آن تربیت اساتیدی منطبق با معیارهای نظام ولایی بود البته گاهی اساتید ارزشمندی مانند دکتر حاتم قادری هم از میان آنان ظهور میکرد ولی سیاست کلی حکومت بخصوص بر ” اضمحلال علوم انسانی “و بر محور “استاد-مداح” در دانشگاه رقم خورد و شگرد عمده حکومت بر مدار “شخصیت زدایی ” از گروه های مرجعیت دار اجتماعی استوار گردید بنحوی که با “آلوده سازی ” امکان کنشگری را از آنها سلب نماید یعنی آنها را “مرعوب ” کند متاسفانه بسیاری از آموزگاران ما قربانی این توطئه حکومت شدند و “آتش بیار معرکه ای “گردیدند که هم “جامعه “را سوخت و هم “خودشان “را .
اگر بپرسید که چرا “قشر خاکستری” یا “اکثریت خاموش” در مبارزات آزادیخواهانه شرکت نمیکنند ؟ و اگر بپرسید که چرا جامعه گرفتار “فروپاشی اخلاقی “شده بگونه ای که هر روز اخبار فراوان از “قتلهای نفرت انگیز” و جرائم “مشمئز ” کننده تصویر جامعه ای دچار “انحطاط “را نشان میدهد ؟ پاسخ این است که گروه های مرجعیت دار جامعه مانند :هنرمندان ،دانشجویان ،استادان ،آموزگاران ،حقوقدانان ،ورزشکاران و غیره بدلائل مختلف از جمله “آلودگی” قادر به ایفای “مسئولیت “ملی ،اخلاقی ،انسانی و حتی حرفه ای خود نیستند. برای نمونه میدانید که حدود یک میلیون آموزگار شاغل داریم که با پرسنل ستادی به حدود یک و نیم میلیون افزایش مییابند اما فکر میکنید چند در صد از این جمعیت عظیم در اعتراضات شرکت کردند ؟! تازه خواسته اندک شماری که در اعتراضات شرکت نمودند فراتر از “رتبه بندی “و “همسان سازی” نرفت. معلمین ما علاوه بر شمار سترگ خود با بیش از ۱۵ میلیون دانش آموز ارتباط مستقیم و با بیش از ۵۰ میلیون از اعضای خانواده های آنها ارتباط مستقیم و غیر مستقیم دارند و اگر “اراده ” داشته باشند میتوانند دست کم “هشتاد در صد مردم” را با خود همراه کنند اما حتی خودشان” متحد “نیستند بگونه ای که طبق برآوردها “کمتر از یک در صد” معلمین در اعتراضات شرکت کردند اگرچه از همین تعداد اندک معلمین شیراز پر شمار و پیشتاز بودند.
و اگر بپرسید علت ورشکستگی کشور چیست ؟ در یک جمله پاسخ اینست که : ورشکستگی آموزش و پرورش و دانشگاه.
و اگر بپرسید که چرا بخشی از نسل فعلی چندان “آرمانخواه “نیست و “هوشمندی را با بی عملی عوضی ” گرفته ؟ باز پاسخ همان “آلودگی ” گروه های مرجعیت دار جامعه بویژه آموزش و پرورش و دانشگاه است که “مرعوب” شده و از ایفای مسئولیت ملی ،اخلاقی ،انسانی و حتی حرفه ای خود باز مانده اند.
و اگر پرسش این است که چرا رژیم گذشته پیوسته از اندک شمار دانشجویان که در ۱۳۵۷ حداکثر به ۱۷۵ هزار نفر بالغ میشد در وحشت بود اما اکنون رژیم آخوندی با اینهمه ظلم و ناکارآمدی از بیش از ۵۰۰۰۰۰۰ (پنج میلیون )دانشجو حساب نمیبرد؟ پاسخ همان است که گفتم.
کلام آخر اینکه حتی “آلودگی” هم “رافع مسئولیت “نیست.
اگر معلمین و دانشجویان اراده کنند میتوانند امسال را به سال آزادی ملت ایران تبدیل نمایند.
سرافراز ملت ایران
پاینده ایران
قاسم شعله سعدی
۱۴۰۴/۲/۱۲