سروده قاسم شعله سعدی – انقلابی دیگر

انقلابی دیگر

ملت ایران که منقاد و اسیر رهبر است
گه پی خونخواهی گلهای سرخ پرپر است

گه برون از چاله و در قعر چاه افتاده است
کرده پرهیز از بد اکنون روزگارش بدتر است

کرده از کشور برون شه را ز بس بیداد کرد
حال در اندیشه یک انقلاب دیگر است

گه بدون نقشه ره می کند شورش ولی
گاه دنبال ترامپ و بنیامین مضطر است

وحدت و همبستگی چون کیمیا گردیده است
هرکه پندارد که خود فرمانروا و سرور است

هرکه ساز خویشتن را مینوازد بی گمان
بر خلاف گفته سعدی نه از یک پیکر است

حق بجانب تر شمارد آنکه خویش از دیگری
لاجرم اندر پی تخریب شخص برتر است

از تفرق حاصلی جز نفی یکدیگر چو نیست
من بر آن هستم که درمانش جهاد اکبر است

هرکه حرف از اتحاد و همدلی زد بی گمان
گوئیا حرف و کلامش چون گلاب قمصر است

عزمی جزم و ذره ای غیرت دوای درد ماست
ورنه حاکم بر وطن ملا و اهل منبر است

باید اکنون انقلابی تا وطن گردد رها
ورنه اضمحلال و هدم اندر کمین کشور است

مملکت در معرض هدم و فروپاشی چو هست
وقت جنگ و جبهه و تیر و تفنگ و لشکر است

شعله چون مارتین لوتر کینگ غرق در رویای خویش
از برای ملت در انقیاد رهبر است

سروده قاسم شعله سعدی

۱۴۰۴/۱/۲

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *